شانتال در سرزمین عجایب
:: Chantal im Märchenland ::
ببین رفیق، این فیلم "فِیریلند" که اسمش انگار یه جورایی سرزمین پریونه ولی خب از اسمش گول نخوری، یه فیلم خیلی خودمونیه. داستانش بر اساس یه کتاب خاطرات واقعی ساخته شده، واسه همینم یه حس و حال دیگهای داره.
قضیه از این قراره که یه دختر کوچولوئه، اسمش آلیساست، مامانش رو از دست میده و مجبور میشه با باباش که یه شاعر و نویسنده باحاله، بره سان فرانسیسکو زندگی کنه. باباش یه جورایی زندگی کولیوار داره و یهویی هم به دخترش میگه که همجنسگراست. حالا فکر کن، دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی تو آمریکا، یه بابا شاعر و همجنسگرا که داره یه دختر رو تو این فضا بزرگ میکنه.
فیلم نشون میده که چطوری این پدر و دختر با هم کنار میان، چطوری سبک زندگی باباهه گاهی وقتا با انتظارات دختره جور درنمیاد، ولی با این حال چه پیوند عمیقی بینشون شکل میگیره. دختره یه جاهایی دلش میخواد باباش یه کم بیشتر مثل باباهای معمولی باشه، ولی خب باباش یه آدم خاصه دیگه! بعدشم که داستان میره جلوتر، دختره بزرگتر میشه، وارد دنیای هنر و نویسندگی میشه، ولی همزمان با یه چیز خیلی تلخ هم روبرو میشن: بحران ایدز. خیلی از آدمهای دور و برشون، از جمله باباش، به این ویروس مبتلا میشن و داستان خیلی غمانگیز میشه.
بازیگرای فیلم هم خیلی خوب انتخاب شدن. مثلاً امیلیا جونز نقش دختره رو بازی میکنه و اسکات مکنِیری هم نقش باباهه رو. جینا دیویس هم هست که دیگه همه میشناسنش. کارگردانش هم یه آقاییه به اسم اندرو دورام که این اولین فیلم بلندشه. تهیهکنندهاش هم سوفیا کاپولا هست، همون کارگردان معروف که سبک خاص خودشو داره، انگار یه جورایی امضای خودش رو پای فیلم گذاشته.
در کل فیلم "فیریلند" یه جورایی داستان بلوغ هم هست، هم بلوغ دختره و هم بلوغ رابطهاش با باباش. یه فیلم گرم و صمیمی، ولی خب غم و غصه هم توش کم نیست. اگه دنبال یه فیلمی هستی که هم بخندی هم یه کم اشک بریزی و به فکر فرو بری، "فیریلند" انتخاب خوبیه. من که خوشم اومد، به تو هم پیشنهاد میکنم ببینی. فقط دستمال کاغذی یادت نره! 😉